بررسی الگوی نظری دکتر شریعتی پیرامون قدرت و حکومت
سید هادی عظیمی (دبیر آموزش و پرورش، فعال سیاسی اصلاح طلب)
ما زمانهای به وسعت 40 سال مملو از تحولات وسیع در عرصههای مختلف با شریعتی فاصله داریم. او در زمانهای دیگر سخن گفت و م در زمانهای دیگر زیست میکنیم و این مهمترین دغدغهای است که برای شناخت شریعتی وجود دارد، زیرا اگر به شریعتی رجوع کنیم و قصد شناخت او را داشته داشته باشیم نمیتوانیم به تحولات چهاردهه گذشته بیتفاوت باشیم و باید اندیشه شریعتی را با توجه به تجربه 40 سال گذشته نگریست و واکاوید. شریعتی در تمام چهاردهه گذشته اگر چه وجود مادی نداشته است اما حضور وی در عرصههای مختلف فکری و سیاسی قابل کتمان نیست. مخالفین و موافقین شریعتی به زبانهای مخلغف ازمناظر مختلف به شریعتی پرداختهاند گاهی از او برای مشروعیت نگاهها بهره برداری شده و گاهی ابزاری برای تصقیه حساب با برخی افکار و اندیشهها بوده است. شاید یکی از مهمترین مواردی که درشریعتی شناسی و بررسی افکار و اندیشههای نادیده گرفته شده و یا کمتر پرداخته شده است , بررسی نگاه شریعتی به قدرت و حکومت میباشد. این را میتوان مهمترین نقطه فصل ما و اکنون ما و شریعتی و زمانه شریعتی دانست. بیگمان هر اندیشهای که در سطح عمومی مطرح میشود و میتواند به تحولات و تغییراتی در عرصه سیاسی میانجامد بدون دیدگاه مشخص به قدرت و حکومت نخواهد بود و اینکه شریعتی در زمانهای میزیست که قدرت و حکومت به عنوان یک مقوله مهم و مستقل در نطر وی وجود نداشت یا فرصت و اماکن ارائه مباحثی روشن و مستقل در این زمینه را نداشت؛ دلیل بر فقدان نظریه مشخص شریعتی پیرامون قدرت و حکومت نیست.
شریعتی بیشتر با بیان سه گانههای خلاقانه خود کوشیده است نگاه خود را به زمان و مشکلات زمانه خود بیان کند. یکی از مهمترین سه گانه هایی که شریعتی در آثار مختلف خود مفهومسازی کرده است در درسهای اسلام شناسی (مجموعه آثار16، ص63) میباشد که وی در بخش جامعه شناسی طرحی را به نام طرح هندسی مکتب عنوان مینماید و از سه گانهی (ملک، مالک، ملا) نام میبرد و در چند صفحه بعد ادامه میدهد که «این سه چهره ملاء، مترف راهب – به اصطلاح قرآن – بهترتیب چشم پرکنها یا گردن کلفتها، شکم گنده هایا دم کلفتها و روحانیهای رسمی یا ریش درازهای فریبکارند که همواره مردم را بهترتیب، به استبداد، استثمار و استحمار میکشند.» (همان، صفحه 67) شریعتی در اینجا با انسان و جامعه انسانی سروکار دارد و نگاهش وسیعتر از انسان ایرانی و یا انسان مسلمان است. . در دفتر دوم کتاب ما و اقبال (مجموعه آثار5) =، ص226) از سه نیرویی نام میبرد که «هرگاه بعثت توحیدی خود را باز مییابد و نقشتاریخی خود راباز میشناسد ورسالت آگاهی، عدالت، نجات و رشد انسانی خویش را باز مییگرد و بیدار کردن اندیشه و برشوراندن وجدان و روشنگری راه و اجتهاد فکری و نفی جمود و ارتجاع وجهاد انقلابی در طرد قدرتهای جور و نظامهای شرک و توطئههای فریب را آغاز میکن... ... هراسان و زخم خورده به مقابله برمی خیزند...» (همان، ص226) سپس نخستین نیرو را دشمنان مردم «قدرتمندان، زراندوزان و آنها که دست بر سر خلق دارند و یا درست در جیب خلق، آنها که بر سفره چرب و رنگین چپاول و جنایات و اسارت انسان میچرند و برگردهی مردم سوارند» (همان، ص226) پس از آن نیروی دوم را «پاسداران سنتهای کهنه، اساطیر الاولین، ، دین آیا و اجدادی، ارزشهای موروثی، ارتجاع تاریخی، جمود اجتماعی، جهل فکری» (همان، ص227) میداند که «خود را حامی ایمان دینی و حامل معارف مذهبی و بالاخره، آیه خدا و وارث پیامبر و نایب امام و حجت اسلام و مقتدای امام و از این قبیل میشمارند.» (همان، ص227) و در پایان نیروی سوم را «نیروی روشنفکران ضد مذهبی» (همان، ص230) میداند و با اشاره به انقطاع تاریخی جامعه ایران روشنفکری ضد مذهبی را ادا و اطواری و دوبله شده به فارسی میداند.
شریعتی در اثر دیگر خود «انسان، اسلام و مکتبهای مغرب زمین» (مجموعه آثار24) فاجعههای جدیدی را که «به انحطاط و مسخ شدن انسان منجر میشوند» (مجموعه آثار24، ص72) بر دو دسته میداند «اول – نظامهای اجتماعی. دوم نظامهای فکری» (همان، ص72) و ادامه میدهد: «در میان دو نظام اجتماعی ظاهرا متضادی که انسان جدید را در برگرفته است و یا دعوت به در بر گرفتن میکند، آن چه به روشنی محسوس است، فاجعه فراموش شدن انسان به عنوان یک ذات اصیل ماورا است. هردو نظام اجتماعی سرمایه داری و کمونیسم – هرچند در دو شکل مختلف – انسان را به عنوان یک حیوان اقتصادی تلقی میکنند و اختلاف شکل برسر این است که کدامیک از این دو، در تامین نیازمندیهای این حیوان موفقتر اند؟ » (همان ص72) وی در ادامه میگوید: «می بینیم که فاجعه انسان امروز، قبل از همه، یک فاجعه انسانی است. به عنوان یک نوع تباه میشود، نفی میشود، مسخ میشود، و حتی چون پیله پروانه قربانی موفقیت خویش میگردد. شگفت انگیزتر اینکه انسان در طول تاریخ غالبا قربانی اندیشه نجات خویش میشده است و آرزوی رستگاری در یک استحاله تاریخی، زنجیر ساز اسارتش میگشته ودر طریق امید بخش رهایی، به دام میافتاده است» (همان، ص76) وی درهمان جا انسان را در تهدید سه فاجعه میبیند: «پستی سرمایه داری، جمود مارکسیسم، پوچی اگزیستانسیالسیم» (همان)
شریعتی در موارد مذکور که بخشی از نمونههای متکثر موجود در آثارش میباشد به شکلی میخواهد با گذار از تفاوت میان انسان ایرانی، انسان مسلمان وبا توجه به شرایط زمان مشکلی به نام انسان تحت سلطه را نمایان سازد انسانی که نیازمند رهایی است و تاکید دارد که اگر به راستی «معترفیم که پیش از هر چیز و به تعبیر شمس پیش از اثبات وجود خدا، به زبان امروز، پیش از اثبات حق و باطل هر مذهب یا مکتبی، کشف هر ایدئولوژی یی، و انتخاب هر راهی و دست یازیدن به هر عملی، باید وضع انسانی خویش را بشناسیم و به معنی دقیق این اصطلاح، حیثیت خود را مشخصسازیم و از این طریق به شخصیت وجودی خود پی ببریم» مجموعه آثار5، ص132) از این رو او در برابر دو موضع لیبرالیسم و کمونیسم که «یکی از آزادی، گنجی قارونی نهاد و یکی از برابری، قصری فرعونی و هر دو از انسان بردگانی ذلیل و پیروانی پوک و یا پلید در پیشگاه بت مصرف» (همان ص136) از دنیای سومی نام میبرد که در برابر این دو دنیاقرار گرفته است و متکی به «یک تاریخ عمیق و لبریز از فرهنگ بشری است» این دنیای سوم در برابر غرب که «می کوشد تا تمدن، فرهنگ و شیوه زندگی کردن و چگونگی انسان بودن را آن چنان که خود ساخته است» (همان، ص146) وی از این رو بدون اینکه به شرق گرایی غرب ستیز روی آورد روشی نوتر را به کار میگیرد و میکوشد از میان آنچه غرب میداند دست به اتنخاب بزند و از میان آنچه شرق مینامد نیز پالایش کند. بدینسان شریعتی به انسان میرسد و خواهان رهایی انسان است. اودر این را از سه حوزه متفاوت استفاده میکند «یک اعتقاد به آرمانهای اسلام و تشیع در حکم منظومهای استوار بر آرمان و عدالت طلبی دو آشنایی جامعه شناختی با تمدن غرب به ویژه در دوران جنگ سرد و ظهور یاسهای عمیق جانکاه در غرب، و سه گسترهی فعالیت او در ادبیات و احاطه برا ادبیات اساطیری، یونان، هند، ایران و آشنایی با عرفان» (سید رضا شاکری، اندیشه سیاسی شریعتی، نهران، پژوهشکده علوم انسانی جهاد دانشگاهی، ص51) که به وی اجازه میدهد تا برنامهای برای رهایی انسان از سنت، قدرت و مدرنیته را ارائه دهد. این مشکل انسان تحت سلطهی او که توان رهایی و ایستادگی را از دست داده است برای او بسیار مهم و اساسی است (مجموعه آثار24، ص15) او با توصیف انسان به عنوان وجود اصیل، ارادهی مستقل، آگاه، خود آگاه، آفریننده، آرمان خواه و اخلاقی (مجموعه آثار24، انسان اسلام و مکتبهای معاصر) در برابر مشکل زمانه او که انسان را غیر مستقل، نا آگاه، ناخود آگاه، غیر آرمان خواه و غیر اخلاقی میخواند مطرح میگردد.
شریعتی در بخشهای دیگری از آثارش علت اصلی بحران انسان را در نا خود آگاهی انسان میداندو تاکید دارد برای انسان خود آگاه آزادی و آفرینندگی شرط اساسی و مهم است «همه آوارهایی که برروی انسان، به عنوان یک ارادهی قدسی، ، آزد و خلاق فرود میآیند و او را به صورت شی ء اجتماعی در یک سازمان خشن و فراگیرنده قالب ریزی میکند...) مجموعه آثار 24، ص69) وی به صورت قوی و گسترده از مفاهیمی استفاده میکند که انسان و اراده انسان را تحت تاثیر قرار میدهند و میخواهند سازمان خشن و فراگیر خود را بر انسان «ایرانی، مسلمان و شرقی و غربی) تحمیل کند و عنصر آفرینندگی را از انسان سلب میکند. از این رو اوبا نفی جبر «که نفی منیت انسان یعنی نفی انسان و طبیعتا نفی آزادی و سلب مسولیت او است» خواهان امری که خود او گاهی به نام پراکسیس و گاهی به نام خود آگاهی از آن نام میبرد () بارزترین شاخصه انسان خود آگاهی است که در مسیر تکاملی اش به میزانی که آگاهی اش رشد میکند، نیروی ایجاب، استخدام، و آفرنندگی بر او حکومت میکنند و نیروی فطرت که او را میسازند چیره میگردند و این چیرگی که جهت تکامل وجودی او را بیان میکند انسانیت نام دارد بنابراین انسان به بشری گفته میشود که آگاهی در او پدید آمده است که به وی آزادی میبخشد و آزادی یعنی امکان سرپیچی از جبر حاکم و گریز از زنجیر علیت که جهان را و جان را میآفریند و به حرکت در میآورد و به نظم میکشد و اراده میکند» ، بنابراین او باز هم از اینکه زنجیرهای با اسارت انسان او را تحت سلطه قرار میدهد مینالد و تاکید دارد که «خود آگاهی تحقق نمییابد مگر آنکه انسان نسبت به وضع خود به عنوان انسان آگاهی یابد و آن را احساس کند و تنها در رابطه با جهان است که میتواند به روشنی، دقت و کمال بفهمد ک کجا است و در نتیجه بهبه خود پی ببرد و بفهمد که کی است» (همان، 35 36) وی با نکوهش تضاد وجود در دنیای امروز که جامعه متمدن با انسانی وحشی دارد و یا از وجود جز یک موجود بیارزش باقی نگذارده است سلطه را نشانه میگیرد. سلطهای که در ایران در قالب (خدا، شاه، میهن) و در تمدن امروز به صورت تسلط فرهنگ یکسان ساز دوبله شده غربی بر خویشتن شرقی و اسلامی انتقاد میکند و از بازگشتی نوین سخن میگوید. بازگشتی نه ارتجاعی که خلاقانه که بتواند سلطه را کمتر سازد و پراکسیس را برای تحول و رهایی به وجود آورد از این به طرح چهار زندان میپردازد و با طرح آن خواهان ان است که انسان سازندهی محیط باشد: «انسانی که ساخته محیط نیست، محیط ساخته اوست، او از همه جبرها که همیشه انسانها را در خود میفشرده و قالبهای ماهیت ساز خود را برذ آنها تحمیل کرده است به نیروی علم، تکنیک، جامعه شناسی، و خود آگاهی و قدرت ایمان و آگاهی رها شده است، از جبر طبیعت و وراثت، جبر تاریخ، جبر جامعه (محیط) به هدایت علم و تکنیک آزاد میشود و برهر سه زندان خود میشورد و برهر سه مسلط میشود و با نیروی عشق از چهارمین زندان رها میشود و بر ان میشورد و بر خویش مسلط میشود و خویشتن خویش را میسازد» (مجموعه آثار16، ص75)
شریعتی در جهت بازسازی جامعه سیاسی آرمانی خود به سه اثر را در سه مقطع مختلف حیات سیاسی و فکری اش مطرح میکند: امت و امامت که در سال 1348 گفته شده است، دو اثر اسلام شناسی و تشیع علوی و تشیع صفوی که در سال 1350 ایراد شدهاند و عرفان آزادی و برابری که در سال 1354 طرح گردیده است.
اول) امت و امامت
شریعتی در این اثر خود میکوشد که میان دو نظریه امامت شیعی و دموکراسی متعهد رابطه برقرار کند هر جامعهای نیاز دارد که در طی یک دورهای از مرحله شرک (استبداد، استثمار، و استعمار) به مرحله توحید (عرفان، برابر، آزادی) طی نماید. وی دمی خواهد مدل مرحلهای مطرح کندو میخواهد با آسیب شناسی حکومتههای توحیدی راهکاری برای گذار از این مرحله به مرحلهی نوین یابد و به یک صورتبندی نوین از این نوع حکومت برسد. . این نوع حکومت که وی معتقد بود هیچ گاه به مرحلهی اجرا نرسید که مورد نقد قرار گیردو وی میخواهد از این نظریه قدرتی بسازد که رایهای واقعی جایگزین راسها بشود و با توجه به اینکه او جامعه ایران را قبیلهای میدید گمان میکرد این راه حل ممکن و مرحلهای است.
دوم) نهضت، نظام
شریعتی در دو اثر خود اسلام شناسی و تشیع صفوی و تشیه علوی به دو عنوان نزدیک به هم اشاره کرده: نظریه تهاجم و تدافع تاین بیو نظریه نهضت و موومان به نظام و انستتیتوسیون و تز انقلاب دائمی را برابر ظالمها مطرح کرده است. بشریعتی با اشاره به جامعه، تمدن، فرهنگ و مذهب، روانشناسی فردی، اندیشه و ایمان و ایدئولوژی نشان میدهد که مراد وی از این بحث نه یک وضعیت که یک فرآیند است و یک حالت محتوایی است که در هر شرایطی وجود دارد. این یک جهت گیری تاریخی از نظر وی است. از نظر وی قدرت در تاریخ اینگونه حرکت میکند و به محض شکل گیری تبدیل به یک نظام میشود (استثنای آن را علی (ع) میداند) شریعتی در پاسخ به یک حکومت انقلابی اشاره نمیکندوی میگوید که برای مبارزه با این فرآیند باید فرآیندی برخورد کرد. جامعه ایده آل وی جامعه است که در آن دو عنصر اجتهاد و استمرار آن و امر به معروف و نهی از منکر ومهاجرت که میتواند هم درونی و هم برونی باشد. جامعه ایده آل شریعتی جامعهای است که در آن فرصت رهایی از سلطه باشد. دراین ساختار نظری استمرار اجتهاد و امر به معروف و نهی از منکر از تبدیل نهضت به نظام و فرسودگی و انحطاط نظام جلوگیری میکند.
سوم) عرفان، آزادی، برابری
وی در این اثر خود میگوید که سه جریان وجود دارد: عرفان و جریانی که رابطه معنوی انسان و خدا را مورد بررسی قرار میدهد. جریان عدالت خواه که جریان مسئله انسان را مطرح میکند. مذهب رسمی انسان را منلتمس و گدای غیب میکند. سوسیالیسم به دولت پرستی میرسد. اگزیستانسیالیسم خدارا حذف میکند. این سه نیاز انسان است. باید سه بعد مثبت این سه نظام را در یک مکتب جمع کرداز یک طرف سارتر مرا به ازادی وجود فرا میخواند از طرف دیگر سوسیایسم مرا به مسئولیت اجتماعی دیگران میخواند و از طرفی عشق و عرفان مرا رابطهی مرا با عالم وجود، زندگی، سرنوشت نهایی وجودی و نوعی میخواند.
شریعتی در مجموعه آثار 16 و 17 و 18 خود در جلسات متعددی به طرح هندسی مکتب میپردازد:
انسان ایده آل - خدا
جامعه ایده آل – امت
ایدئولوژی – اسلام
هابیل و قایبل-لجن روح –مذهب علیه مذهب
آدم: خدا –جور علیه قسط
جهان بینی – توحید
در این طرح هندسی وی انسان ایده ال را با خدا همپیوند میبیند «انسان این عاصی برخداوند، که با دستی در دست شیطان: عقل، و دستی دیگر بر دست حوا: عشق و کولبار سنگین امانت بر دوش از بهشت بیدردی و برخورداری هبوط کرد، تنها و در این جهان غریب عاصی اما همواره در دغدغه بازگشت اکنون ٱآموخته است که چگونه از عبادت به نجات راه یابد و با تسلیم در جبر دلخواه پس از آنکه با عصیان از جبر کور رها شد از رنج رهایی بیاکمیدش رها شود. او که از خدا گریخت پس از آنکه در کروههای رنج – آگاهی، تناهیی، انتخاب –امتحان دید، اکنون دید و ناب شد اکنون راه بازگشت به سوی خدا، - دوست بزرگش که در انتظار اوست ـ میداند راهی که به سوی او شدن است.» (مجموعه آثار16، ص78) در این جملات به روشنی آنچه شریعتی به آن اشاره کرده است انسان خدا گونه میباشد که ذلیل و خوار نیست و توان عصیان دارد و اینجاست که شریعتی قدرت را متولد میکند قدرتی که توانایی عصیان به انسان میدهد و برمبنای داستان خلقت در قرآئت مذهبی است.
دوم) ایدئولوژی
شریعتی عقیده را مترادف با ایدئولوژی میبیند که میخواهد با ارزیابی واقعیتها به تغییر آن بپردازد. وی میگوید ایدولوژی با رساله عملیه متفاوت است و نباید روشنفکر خود را محدود به ایدئولوژی کند. وی به نقش منفی ایدئولوژی هم میپردازد. به اعتقاد وی، برخی ایدئولوژیها برای وضع موجودندو برخی برای اصلاحآن. شریعتی میگوید دیکتاتوری از آنجا ناشی میشود که یک مکتب خود را حق میشمرد یا نا حق، بلکه از آنجا ناشی میشود که آیا حق انتخاب برای دیگران قائل است یا نه. شریعتی گاهی از ایدئولوژی به معنای آنچه ناشی از فلسفه تاریخ، انسان شناسی و جامعه شناسی است میبیند و گاهی آن را معادل کل مکتب میگیرد اما برای وی ایدئولوژی یک واژه برای تغییر آگاهانه است. ایدئولوژی در سپهر اندیشه وی همان پراکسیس است. اما این پراکسیس بر مبنای اصالت انسان و با در نظر گرفتن آزادی وی خواهد بودو نباید حق انتخاب وی را محدود کند.
سوم) توحید- انسان
توحید از نظر به عنوان یک فرآیند طرح میگرددکه در عین حال با شرک نقیض نیستند از این رو او گاندی ا موحد میداندوی با اشاره به ادیان مختلف نشانههای توحیدی در آنها را نشان میدهد. . تفسیر وی از توحید و انسان به گونه است که وی در این جاانسان و خدا را آنچنان به هم نزدیک میکند که انسان را خدا گونه میسازد. انسان حتی میتواند بر خدا بشورد. خدا مجموعه ارزش هایی است که انسان میخواهد به آن برسد زیرا معنی وجودی انسان و معیارهای تکامل انسان اند. از این جاست که شریعتی قدرت را میآفریند. قدرت رهایی از زرو زور و تزویر از آنجا بر میخیزد که انسان بفهمد او میتواند بشورد و عصیان کند بیافریند وآزاد باشد.
شریعتی پیرامون قدت و حکومت به صراحت سخن نگفته است اما از فهم پروژه وی میتوان به بازسازی الگوی نظری وی پیرامون قدرت و حکومت پرداخت. او نگاهی مشخص به مشکل اصلی زمانه خود دارد و از انسان به مثابه مهمترین معضل زمانه خود نام میبرد و میکوشد نگاه خود را به این معضل در شکل سه گانههای خلاقانه نشان دهد. اینکه انسان توان رهایی از استضعاف (استعمار، استثمار، استبداد،؛ استحمار) را بیاید و موحدانه خود در جهت خداگونه بود قرار دهد تا قدرت رهایی از سلطه را داشته باشد و بتواند از طریق اجتهادو امر به معروف و نهی از منکر گامهای عملی برای تبدیل نشدن نهضت به نظا و شکل گیری نظام سلطه بردارد.
نگاه او به توحید و شرک به عنوان وضعیت که نقیض هم نیستند و گاندی هندومذهب را به دلیل رفتارش موحد میداند نشانگر نگاه وضعیتی شریعتی به قدرت و حکومت است. از این رو شریعتی هم قدرت و حکومتی را از منظر نوع رفتارش تقسییمبندی میکند نه براساس ظاهر و ادعای آن. حکومت دینی مورد نظر وی بیتردید حکومت محتوایی است که محتوا و رفتار دینی را مقدم بر نام دین میانگارد.
شریعتی حکومت قیبله و حکومت راسها را نیز دو آسیب مهمدرعرصه حکومت میداند و از مقاومت در برابر تغییر، فقدان مهنویت ، دولت پرستی و اصالت انسان بدون خدا را ورد نقد قرار میدهد که قدرت انسان خاگونه میتوند آنها را تغییر دهد. انسانی که به سلطه زرو زرو وتزویر پایان دهد. ازاینرو قدرتاز منظر شریعتی در رهایی متولدمی شود رهایی از سلطهای که انسان را به انحطاط میکشاند. قدرت از منظر شریعتی قدرت مکانیکی نیست بلکه قدرت تحول و تغییر است. نه فقط قدرتی که بخواهد در عرصه سیاست وارد شود و قصد کسب کرسیهای قدرت نماید بلکه قدرتی که بتواند انسانها را آگاهانه به سوی تحول و رهایی ببرد بتواند «یک» هایی بسازد که در برابر صفرها قرار گیرندو به تحولات اساسی وبه سله قبیله و راسها پایان دهد.
. .
ج) شریعتی در جای جای آثارش کوشیده است مواردی مانند حکومت قبیله و دموکراسی راسها و تبدیل. و شکل گیری مقاومت در برابر تغییر –فقدان معنویت، دولت پرستی و اصالت انسان بدون خدا را مورد نقد و بررسی قرار درهد و راهکارهایی برای نفی آنها ارائه دهد که اینگونه وی از آسیبهای مورد نظر خود را پیرامون قدرت و حکومت خبر میدهد. او به یک انسان که بتواند به سلطه های مختلف در اطرافش پایان دهد از این رو او میگوید: «کیفیت تلقی آدمی در فلسفه خلقت انسان نشان میدهد که انسان نه تنها انسان را برده و ذلیل کائنات و نه تنها فاقد مسئولیت و اراده نمیخواند، بلکه دراولین مساله عصیان آدمی را در برابرفرمان خدا مطرح میکند به خاطر اینکه بگوید تو دارای چنین ارادهای هستی» (مجموعه آثار۲۵، ص۲۴۰) .