سخنرانی محمدجواد غلامرضاکاشی، استاد علوم سیاسی در سمپوزیوم دوروزه «اکنون، ما و شریعتی»
روزنامه آسمان آبی - شماره 118 - 02 آذر 1396
به مناسبت چهلمین یادمان دکتر علی شریعتی، نخستین روز از سمپوزیوم دو روزه «اکنون، ما و شریعتی» روز گذشته به همت بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی و انجمن اسلامی دانشجویان پیشروی دانشگاه تربیت مدرس در این دانشگاه و در قالب چهار پنل و یک میزگرد برگزار شد. در این شماره، چکیدهای از سخنرانی محمدجواد غلامرضاکاشی، هادی خانیکی، عباس منوچهری و سوسن شریعتی در نخستین روز از این سمپوزیوم را میخوانید، اما در ادامه این همایش، امروز، پنجشنبه، اساتید دیگری از جمله محمدامین قانعیراد، یوسف اباذری، مقصود فراستخواه، حسین راغفر، هاشم آقاجری و همچنین سوسن، سارا و احسان شریعتی نیز در تالار حضور و سخنرانی خواهند داشت.

این استاد علوم سیاسی با تأکید بر اینکه شریعتی درست در یک چنین حس جمعی بیگانگی ظهور پیدا کرد، ادامه داد: «شریعتی متفکر بزنگاه میان این دو منزلگاه بود. او متفکر رئالی بود نه از این حیث که آرمانگرا نبود که آرمانگرا هم بود، اما گویا میدانست اگر برای ما منزلگاهی وجود داشته باشد، منزلگاه موقتی است میان این دو سکونتگاه انتزاعی. ما درنهایت همواره ناچاریم منزلگاه اجتماعی خود را در تلاطم این دو جهان بسازیم، تلاطمی که هیچ داروی منطقی هم ندارد. فقط یک همزیستی میتوان در آن ایجاد کرد که طبیعتا دستخوش تعارضات درونی هستند، اما زندگی را دستکم بهطور موقت امکانپذیر میکنند و بستری که شریعتی در آن ظهور کرد، بستری بود که گرایش داشت سکونتگاههای امن خود را در سنت بجوید. در واقع، سنت به معنای ناب آن و به معنای دامن زدوده شده از مناسبات جهان جدید. او بود که به سمت خود فراخوان میکرد؛ بنابراین شریعتی عملا در دوران خود و پس از فوت، دستخوش خوانش انبساطی شد. به این معنا که اندیشه شریعتی سه لایه داشت؛ یک لایه مدرن مملو از ارزشهای روشنگری، یک لایه اسلامگرا و یک لایه شیعیگری. شریعتی عملا دستخوش یک خوانش انبساطی شد؛ یعنی لایههای ارزش روشنگری و حتی لایههای عامگرایی و اسلامگرایی او درون نوعی از خوانش شیعیگری او محبوس شد، اما بعد از انقلاب، نظامی استقرار پیدا کرد که مدعا و دستگاه مشروعیتسازش این بود که آن خانه امن خود را درون سنت میسازد و ما امروز بعد از 40 سال دستخوش یک بحران تازه شدهایم آن هم احساس بیگانگی در خانه خویشتن است. اگر در گذشته احساس بیگانگی در خانه غیر میکردیم امروز احساس بیگانگی در خانه خویشتن میکنیم. نمیدانیم با اسلام و ارزشهای شیعی چگونه زندگی کنیم، معنویت خود را چه کنیم، عرصه خلاقیتهای شخصی خود را به کجا ببریم و ارزشهای جمعی را چگونه پایدار کنیم.»
کاشی با تأکید بر این نکته که در مقابل چنین روایتی، الگوهایی از دهه ۷۰ به بعد پدید آمدند که اساسا سعی کردند جامعه را به محاق ببرند و هر چه بیشتر با ترویج نوعی گفتارهای اتمیزه کردن جامعه، از قلمرو آزادیهای فردی حراست کنند، افزود: «و این در واقع، چاله دومی بود که امروز جامعه ایرانی آن را به منزله الگویی از مقاومت اختیار کرد، اما امروز با وضعیتی مواجهیم که نه امکان اعمال قدرت در جامعه وجود دارد یعنی دستگاههای سازماندهنده این جامعه قادر نیستند اراده خود را اعمال کنند و احساس میکنند جامعه را از دست دادهاند و باید به اقلیتی اتکا کنند. در مقابل نیز با جامعهای مواجه هستیم که خود را از دست داده؛ نه قدرت مقاومت دارد و نه قدرت پیدا کردن هیچ بدیلی برای وضع موجود؛ هیچ آرمانی را در مقابل خود نمیبیند و بار سنگین این از دسترفتگی، قبل از هر چیز بر دوش همان فرد و فردیتی است که فکر میکرد در پرتو این نظمهای گفتاری آزاد میشود، میدانهای تازهای مییابد و قلمروهایی برای آزادی خویشتن پیدا میکند، اما امروز نه آزاد است و نه در جامعهای عادلانه زندگی میکند، نه به خود اعتماد دارد، نه بهرهمند از یک وحدت شخصی قابل اعتماد برای زندگی خصوصی خود است؛ بنابراین گمان من بر این است که فراخوان مجدد شریعتی به اعتبار آن استعدادی است که این منظومه فکری دارد، استعداد استقرار در همان بزنگاههاست، اما یک نوید میتوان داد؛ اینکه بستر امروزی که شریعتی را فراخوان میکند با بستری آن روزگاری که شریعتی در آن زندگی میکرد کاملا متفاوت است. اگر آن روز بستر اجتماعی، زندگی در سکونتگاه امن سنت را تصور میکرد، امروز ارزشهای جهان جدید است که او را فراخوان میکند؛ بنابراین امروز روزگاری است که به جای خوانشی انقباضی از شریعتی که او را در یک روایت خاصگرا قبض کند، بستر یک روایت انبساطی از شریعتی فراهم است و به درستی، شریعتی با این الگوی فراخوان شده، سازگارتر است.» این استاد علوم سیاسی سخن خود را این گونه به پایان رساند: «شریعتی کسی بود که زمان سخن گفتن از امام حسین(ع)، میگفت امام حسینی که من بیان میکنم برای بیدینان جذابتر از دینداران و شیعیان است و آنان سخن مرا بهتر میفهمند، زیرا هنر شریعتی در آن بود که خوانش او از واقعه کربلا به جای یک رویدادی که به نحو خاصگرایانه و شیعی فهم میشد، خوانشی بود از یک قیام در خدمت ارزشهای عام جهانشمول انسانی و این هنر شریعتی که در تمام اجزای اندیشه او در روایتهای اسلامی و شیعیاش جاری است با بستر امروز اجتماعی سازگارتر است؛ خوانشی انبساطی از شریعتی و پیدا کردن او در پرتو ارزشهای عام انسانی. امروز، با شریعتی میتوانیم امکانی فراهم کنیم برای بازیابی جامعه و خویشتن، به منزله یک هویت فرهنگی که قادر باشد ما را به منزله یک الگوی زندگی قابل احترام برای وجدانهای عام انسانی عرضه کند و شریعتی، اگر این الگوی خاص ما را انتخاب هم نکند، اما آن را بهعنوان یک بدیل ارزشمند انسانی برگزیند و به این اعتبار، طلیعه خوبی برای دوباره فراخوانکردن میراث دکتر علی شریعتی است.»