فرید خاتمی با مروری بر اندیشه چند فیلسوف در طول تاریخ، پس از توضیحاتی درباره انواع الگوهای دیالکتیکی در ادامه صحبتهایش با بیان اینکه الگوی دیالکتیکی هگلی را میتوان در بازتفسیر شریعتی از الگوی زن مسلمان روشنفکر دید، گفت: «الگوی روشنفکر اسلامشناس شریعتی نیز از همین منطق دیالکتیک هگلی پیروی میکند. بازتفسیری که شریعتی از مفهوم وحدت مسلمانان ارائه میدهد نیز از همین الگو تبعیت میکند.» این استاد دانشگاه در ادامه با اشاره به الگوی این ناهمانی نیچهای، نگاه شریعتی به وصایت، امامت، ولایت، عصمت، اجتهاد و مواردی دیگر را آثاری از تبعیت از این الگو دانست و افزود: «برای مثال نگاه شریعتی به امامت نه به معنای اعتقاد به ۱۲ فرد معصوم مقدس ماورایی است، بلکه به معنای رهبری پاک انقلابی برای هدایت مردم است. الگوی دیگری که در اینجا مورد توجه قرار میگیرد الگوی کییرکگاردی است. این الگو در پیوند با الگوی نیچهای به عنصر کنش و مبارزه تبدیل میشود.»
خاتمی با طرح این سوال که این متد یا شیوهها چگونه میتوانند برای اندیشه نوشریعتی استفاده شود، اظهار کرد: «نوشریعتی در تقابل با منتقدان شریعتی، اغلب به وجوه متکثر اندیشه شریعتی ارجاع میدهد، اما این ارجاع معمولا ارجاعی از سر توجیه تلقی و دیده میشود که برای ایجاد چارچوب اندیشهای و بنیانهایی که میخواهد طرحی جدید برای آیندهای جدید بیندازد، کفایت نمیکند.» او تصریح کرد: «منطق شریعتی و چندگانگیهای دیالکتیکیهای او غنیتر از آن است که با توجیهگری بتوان به تولید اندیشه رسید. منطق این اندیشه بهسمت آزادیخواهی، دموکراسی و چندصدایی است. اساسا پلیلکتیک، نقدی است برای عبور از دوگانگیهایی که در اندیشه هگل و مارکس بنا شد و یک قرن در آرزوی رسیدن به وضعیتی بهتر تلاش کرد. پلیلکتیک برای فرارفتن از این است. این ظرفیت در اندیشه شریعتی وجود دارد، به شرطی که به نحوی اندیشه شناسانده، بازتعبیر و بهکارگیری شود.»