سوسن شریعتی، سخن خود را با ذکر این نکته که گفتوگوی جامعه با شریعتی سالهاست تداوم دارد، آغاز کرد و گفت: «این گفتوگو از سالهای میانی دهه 40 آغاز شد و تا امروز گرچه دستخوش قبض و بسط شده، ولی قطع نشده است و برای ادعای این تداوم، میتوان به چاپ و تکثیر رسمی و غیررسمی آثار شریعتی تا نقد و بررسیهای ممتد آرای او، حضور مدام او بر سر در روزنامهها، بازگشت مدام منتقدان به شریعتی، آمار بالای پایاننامهها و آثاری که حولوحوش اندیشههای او منتشر شده، ترجمههایی که از تمام آثار او به زبانهای مختلف صورت گرفته، کالاییشدن شریعتی و تبدیلشدنش به طنز و موضع پر قبض و بسط قدرتهای مختلف در برابر شریعتی، همه و همه اشاره کرد.» او ادامه داد: «شریعتی در این 40 سال بین سوژهای ملی و در عین حال موجودیتی زیرزمینی درنوسان بوده و از چهرهای انقلابی بهسمت چهرهای آکادمیک و از معلم شهادت تا عارف عاشق، رفت و برگشت داشته و هر مواجههای با او مواجههای غیرمترقبه بوده و ما را غافلگیر کرده است و با اینحال هنوز هم بر سر میراثش، اجماعی وجود ندارد، چه در زمانیکه متهم میشود و چه زمانیکه بخشوده شده ست.» او با بیان این سوال که چرا شریعتی همچون تفکر و یک افق فکری و چشمانداز تداوم داشته و پا به پای ما آمده است؟ و آیا این به دلیل تفکری است که پارادوکسیکال نام گرفته یا به دلیل پارادوکسهایی است که خود جامعه ایران دچار آن است؟ به سخن خود شریعتی ارجاع داد که تناقض موقعیتی است که ما در آن زندگی میکنیم. او ادامه داد: «شاید دلیل اصلی بقای شریعتی، تشخیص آگاهانه و زیست همزمان بزنگاههای تراژیک دوران است؛ البته درک شریعتی از زمانهاش تختهبند زمانه خود نیست. او خود را به مثابه یک تفکر یا پروژه، مدام بر سردر تقاطعها تعریف کرده است. تقاطع خویشتن و اجتماع، تقاطع تاریخ و تقویم، تقاطع فرهنگ و جامعه و تقاطع سه نوع زمان. اول زمان کند فرهنگ، مذهب، دین و تمدن، دوم زمان سریعتر امر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و سوم و مهمتر از همه زمان کوتاهمدت و همینجایی و هماکنونی قرن بیستم؛ بنابراین او بر گیرکردن در این سه لایه زمانی تأکید میکند و برای همین برای طرحاندازی پروژه خود هم سراغ خویشتن تاریخی خود که ترکیبی از ملیت و مذهب است میرود و از ضرورت رفرم و اصلاح دینی سخن میگوید و هم مجبور است که اکنون خود را به پرسش بگیرد و بر ضرورت چند الگوییکردن مدرنیته موجود تأکید کند.»او در ادامه اشاره کرد: «همه تلاش شریعتی، حفظ تعادل در میان موقعیتهای درهمتنیده و متحرک است. او با شناسایی و تأکید بر تفاوتهایی که امروز روبهروی هم صف کشیدهاند، میکوشد موقعیتهای ناظر بر یکدیگر بسازد تا بتواند از جهانی که ما را یا دستخوش تکالگویی و متحدالشکلسازی میکند یا محکوم به تکهپارگی است نجات دهد.» او با ذکر این نکته که روش شریعتی در شکل اندیشهورزی او حائز اهمیت است گفت: «یک وجه روش او صرف توأمان زمانهاست. در عین حال دومین مشخصه روش او در کنار هم نشاندن منابع معرفتی و فرهنگی متعدد است. شریعتی چند منبعی است. سومین مشخصه روش او این است که او عابر مرزهاست. او مرزهای حوزههای مختلف معرفت، فلسفه و اجتماع را نادیده میگیرد و به همین دلیل، خود را بیرون از سیستمها و اتوریتههای معرفتی میبیند تا بتواند نقش منتقد ناظر را ایفا کند و سنتز صورت دهد.» او در ادامه گفت: «شریعتی در سعی میان خود و دیگری، غرب و شرق و سنت و مدرنیته است که خود را تعریف میکند و دعوت میکند که همهچیز را باید از سر گرفت و شعار آخرین او آزادسازی عدالت از زندان سوسیالیسم دولتی و دموکراسی از زندان سرمایهداری و حیثیتبخشی به معنا در جهان افسونزداییشده و آزادسازی کلام دینی است. او براساس فهم انضمامی و میدانی از دوران است که طرحاندازی میکند و تداوم مییابد.»او در پاسخ به اینکه چرا اجماعی بر سر شریعتی وجود ندارد، اشاره کرد: «پروژه و تفکر شریعتی مفهومسازی و طراحی نسبتهای آلترناتیو میان موقعیتهای چندگانه و پارادوکسیکال بوده که دوران ما در سطح بومی و جهانی دچار آن است... البته این گشودن جبهههای متعدد بیتردید تداوم شریعتی را تضمین کرده ولی او را دستخوش خوانشهای متضاد نیز کرده که هم به صفآراییهای نظری غریبی منجر شده و هم تجربیات زیستی و سیاسی متفاوتی را در برابر غرب، قدرت و سنت در پی داشته است.» او بیان کرد: «همنشینی مستدام و رابطه فعال و دموکراتیک با خوانندگان خود باعث شده شریعتی به یکی از چهرههای تأثیرگذار در پروسه دموکراسیخواهی در ایران تبدیل شود چون این پتانسیل موجود در متن است که امکان مشارکت را به خواننده میدهد و خواننده خود را در آیینه میبیند و گرچه تفسیر به رأی میکند ولی شریعتی معلموار و پدرانه به او کمک میکند تا به خود نگاه کند و خود را نقد کند و بتواند از خود عبور کند.» او ادامه داد: «شریعتی در این سالها هم دماسنج اجتماعی بوده و هم دماسنج روشنفکری و هم دماسنج سیاسی؛ از همینرو میراث او را تنها نمیتوان به تجربه انقلاب ایران محدود کرد چون شریعتی همچنان خالق تجربیات و موقعیات جدید مدنی بوده است.» او در پایان نتیجهگیری کرد: «شریعتی در موقعیت متکثری که داشته، تداوم پیدا کرده و این به آن معنا نیست که در این هزارپارگی تفسیرها و انفجار خوانشها از میراث او نتوانیم از یک حلقه سخت سخن بگوییم و در نسبت او با زمانه خود نیندیشیم.»