یادنامه نوزدهمین سالگرد شهادت معلم شهید دکتر علی شریعتی
«با دکتر تنهای مزینان» عنوان یادنامهای است که به کوشش علی میرمیرانی در نوزدهمین سالگرد شهادت شریعتی نگاشته و در قالب یک کتابچه 32 صفحهای منتشر شده است. مطالب این یادنامه با بیانی ادبی و بثالشکویگونه عمدتاً خطاب به شریعتی و مخاطبان او تهیه شدهاند. نویسنده در غالب متنها شریعتی یا مخاطبان وی را خطاب قرار داده و کوشیده با پیوند دادن مسائل زمانه به فقدان شریعتی، نقد خود را بر وضع موجود بیان کند.
«با دکتر مزینان»، «آی همکلاسیها»، «خطیب آشنا»، «هفدهسالهها»، «با سه قطره خون دانشگاه»، «ای نسل خوب و خسته»، «آری این چنین است برادر»، «یادش بخیر دانشجو!»، «باید راحت گفت...» عناوین نوشتههای کوتاه این یادنامه است.
«با دکتر مزینان» نوشتهای است خطاب به شریعتی و دعوتی است برای بازگشت او به صحن جامعهی ایران. نویسنده در این یادداشت نقدهایی جدی بر فضای فکری، اجتماعی و سیاسی ایران مطرح میکند و میکوشد تاثیر فقدان اندیشه و بینش شریعتی را بر این وضعیت به بحث بگذارد:
- «بیا ای یگانه حدیث عرفان، برابری، آزادی! بیا روزگارمان را رنگ دیگری بزن. روزگار ما، روزگار عشقهای دست دوم شده. روزگاری که در آن، ارزش آرمان، از ارزش لباسهای چرکمرده بازار افغان هم کمتر است. روزگاری که در آن دروغ، تنها حقیقت موجود است. روزگار صدور ویزای بیدردسر و رایگان برای آن دنیا. روزگار نان و القلم. روزگار عکسهای رنگی برای سر خاک روزگار ... چه بگویم، چه بگویم ای عزیز؟»
انتشار اسناد تحریفشده در مورد فعالیتهای سیاسی شریعتی در بخشی از همین نوشته مورد نقد و طعن نویسنده قرار میگیرد:
- «میدانی؛ خرداد هر سال نام و یاد و کلام تو برای ما حجی است دیگرگونه که با تو بازپیمان ببندیم. پیمانی در مسجدالحرام حسینیهات بر سر گفتن دائمی «نه». بگذار دیگران هر آنچه میخواهند بگویند. زمانی از «لا»ی آدم حسینیهات عثمان و ابوبکر استخراج میکردند و حال عثمانها و ابوبکرها از بازجوییهایت نامهی فدایت شوم برای ساواک بیرون میآورند! بگذار آنها سرگرم کار خویش باشند. ما آنها را میشناسیم و جملهای را که راجع به دشمنانمان گفته بودی ، از یاد نخواهیم برد».
«آی همکلاسیها» عنوان نوشتهی دیگری است که در آن همنسلان نویسنده مورد خطاب قرار گرفتهاند. مضمون این نوشته نیز نقادی تغییر فضا و دوران دههی هفتاد ایران است. نقد تسری فرهنگ و سبک زندگی سرمایهداری در جامعهی وقت ایران در عین حفظ مرزبندی با گفتمان رسمی و دین حکومتی جانمایهی این نوشته است:
- «همکلاسی ... اگر تو دستان تلاشت را به دست من ندهی، فردا از ایران ـ این گرامینام همیشهخواستنی ـ چیزی نخواهد ماند. یادت میآید دکتر مزینان از فرهنگ میگفت؟ همسایهی من دلش برای مایکل جکسون میتپد و این یعنی آژانکشی مسئولین در برابر ماهواره هم تاثیری نداشته، تندباد فرهنگ بیگانه دیریست وزیدن گرفته، ما چه نقشی میخواهیم داشته باشیم؟ عدهای که میدانی با نام امر به معروف و نهی از منکر! مردم را بیشتر میرمانند، ما چه میکنیم؟ چه نقشی میخواهیم داشته باشیم؟ .... همکلاسی باور کن «ساعت نحس» ورود اینها را نمیتوان به هیچ «مارکزی» هدیه داد. آن مسافر کاشان گفته «تا شقایق هست زندگی باید کرد». راستی اگر شقایق نبود چطور؟ دستان خالی از گل دیار بیشقایق را مگر نمیبینید؟ این دشت بیشقایق نماند. رنگ سرخ عاشقانهاش از یاد نرود. کار کار آبرنگ نیست، باید با دل کار کرد».
«با تو ای خطیب آشنا» نیز در قالب گفتوگوی نویسنده با شریعتی، حاوی دعوت و فراخوانی به جامعه برای بازگشت به اندیشهی شریعتی است؛ دعوتی به مسئولیت و امید:
- «تو خود خوب آموختیمان: اگر شرایط دشوار شود، مسئولیت بیشتر میشود و وظیفهی انسان مسئول سنگینتر. پس باز هم خواهیم ماند که حرفهای تو تنها چیز لذتبخشی است که در این ایام تیره، امیدم میدهد. بحث بر سر ناامیدی نیست. نمیخواهم برای عشق فاتحه بخوانم، شاید برای مجلس ختم عاطفه باید به دنبال جای مناسبی گشت و همینطور به دنبال زمانی برای مردن! نیک میدانم که تا زندگی در این خاک نمرده، حرفهای تو زندگی خواهد بخشید. گواه من این جماعت که هنوز تو را منتظرند».
«هفدهساله» عنوان نوشتهی دیگری در این یادنامه است که روی سخنش با نسل نو است. نسل نویی که گمان میرود «برای آرنولد و استالونه دست میزند. مایکل گوش میکند»! نقد مصرفگرایی فرهنگی نسل نو و تسری سبک زندگی کافیشاپی و کوکاکولایی و پیتزایی هدف نویسنده از خطاب قرار دادن نسل نو است. مواجهه با اولین نشانههای ورود جامعهی ایران به عرصهی فرهنگ مصرفی سرمایهداری در دههی هفتاد شمسی در این نوشته نیز خودنمایی میکند:
- «به ذهنت رسیده هیچوقت برگردی و داد بزنی آهای کمپانیهای تولید [کالای] بنجل خارجی برای مصرف داخلی، کدامتان خربزهی بیلرز حوصله به من خواهید فروخت؟ یا شده گمان کنی به این همه ماشین میلیونها میلیون تومنی که در خیابانهای بالای شهر و بالای کمربند عباسآباد در گردشاند، میشود گفت: آهای اسبهای چهارچرخ آهنی، شما که شیههی ممتدتان اعصاب را زیر هاونگ تمدن له میکند، بیایید محض خاطر مرلین مونرو هم که شده یک روز اعتصاب غذا کنید، بیایید بنزین سوپر علف خاطره نشخوار کنید...».
در «با سه قطره خون دانشگاه» نیز نویسنده با خطاب قرار دادن شهدای 16 آذر بار دیگر نقد خود را متوجه دین حکومتی مسلط میکند:
- «آنها که دین را در پای نان سر میبرند .... آنها که مکتب را مغازه کردهاند، دین را دکان. آنها که به ریا و عوامفریبی سجده میبرند و کسی بر سجادهی آنان رمی جمرات نمیکند. آنها که بر سرزمین موسی کاخ قارون بنا کردهاند. آنها که جبارانه ایستادهاند تا چشمهای نجوشد تا سبزهای نروید تا حتی ستارهای سوسو هم نزند ... بدانند پاسخ به این سوال [هل من ناصر ینصرنی] خواب آرامشان را بر هم خواهد زد».
***
برای کسی که با افق دید امروزی به این یادنامه بنگرد، شاید چنین به نظر برسد که نقد و فریاد نویسنده نمایانندهی دوران گذار جامعهی ایران از شرایط انقلابی دههی شصت به عصر جدیدی در حیات جامعه و حکومت است که پذیرای فرهنگ سرمایهداری و ایدئولوژی در حال گسترش لیبرالیسم است؛ فریادی نوستالژیک و شیونی برای بازیافتن دوران در حال پوستاندازی؛ فریاد و شیونی که راه به جایی نخواهد نبرد و چیزی بیش از فریاد ناشی از درد یک زایمان تاریخی نیست.
دوران نقش خود را بر نقد و سخن هر نویسندهای میزند و در این تردیدی نیست؛ اما این یادنامه میتواند دعوت و فراخوانی به اندیشهی شریعتی در دوران نوظهور دههی هفتاد با تمامی مشخصههای آن نیز تلقی شود؛ دعوتی که گرچه در قالب بثالشکوی و خطابی و جدلی بیان شده، اما درونمایهای فکری در آن موج میزند که عصارهی آن امکان کاربست مبانی اندیشهی شریعتی در دوران نوظهور است.
- کمال رضوی