- "... و اگر خفهام کنند، سازش نخواهم کرد و حقیقت را قربانی مصلحت نمیکنم. و اما اگر آن قوم موفق شوند که مرا بر دار کشند و یا همچون عین القضاة شمع آجین کنند و یا مانند ژوردانو در آتشم بسوزانند، حسرت شنیدن یک «آخ» را هم بر دلشان خواهم گذاشت."
"م.آ 22، مذهب علیه مذهب، میزگرد پاسخ به سؤالات و انتقادات"
با گذشت یک سال از شهادت دکتر شریعتی و با فروکش کردن تب و تاب آغازین اعلامیههایی که در داخل و خارج از کشور در سوگ و فقدانِ اوصادر گردید، اکنون زمانِ آن رسیده بود تا میراثِ شهید و پیامِ او در پس از شهادتاش، دیگربار با صدایی رسا به گوش همگان برسد. ضروری مینمود تا به دور از غلیان عواطف و احساسات-اما همچنان با زنده نگه داشتن داغ از دست دادنش- راه او، تبیین و ترسیم گردد. از همین رو، یادنامهای با عنوان "ویژهنامهی یکمین سالگرد" در 217 صفحه، به قلم دوستان و شاگردانش و با رویکردی تحلیلی منتشر گردید تا پروندهی اثرگذاری اندیشه شریعتی، در حالیکه تنها چنرماه به پیروزی انقلاب و جاینشانیِ نهاد با نهضت مانده بود، وارد مرحلهی جدیدی از حیات خود شود.
در این یادنامهی تحلیلی میخوانیم:
"از خود بیگانگی مذهب و مسئولیت روشنفکر"، "بیانات استاد محمدتقی شریعتی"، "گزارشی از یک حماسه؛ حماسهی نه یا حماسهی اخلاص"، دو یادداشت با عناوین "تنهای ربذه" و "نه بزرگ" به قلم احسان شریعتی، "شهیدی که در قیام هر عصری و در میانهی هر نسلی تنها برانگیخته میشود"، دو یادداشت "تعهد" و "نه به ترس از آزادی" به قلم حسن حبیبی، "آن مرغ فریاد و آتش"، 3 یادداشت با عناوین "در روش"، "در اخلاق" و "در علم" به قلم ابوالحسن بنیصدر،" ... که زادگان احمد قربانی ظلم و شکستهی زور شدند"، "نوشتهای از ایران" و "تلاش های نافرجام".
در یادداشت آغازین، نگارنده با تأسی از مقولهی تبدیل نهضت به نهاد در اندیشهی شریعتی، بر آن است که مذهبِ اکنون دچار جمود تاریخی شده است. در اینجا مذهبِ از خود بیگانه به مثابه تبلور جریان محافظهکار و جمود مفاهیم انقلابی را نمیتوان از سایر مؤلفههای تاریخی-اجتماعی گسسته پنداشت. در واقع مکانیسم تبدیل نهضت انقلابی اسلام به نظام حاکم محافظهکار، به عنوان پروسهی تکوین، رشد و حاکمیت قدرت سیاسی تا حد استبداد و شرک عمل میکند. اما وظیفهی روشنفکر در برابر مذهب الینه شده و آسیبهای مترتب بر آن چیست؟ نگارنده با تأسی از درسهای 1 و 2 اسلامشناسی اینگونه پاسخ میگوید که: "این مسئولیت هر فرد در هر دورهای است که در این دو جناحی که دائماً میانشان نبرد درگیر است- در سراسر تاریخ- پایگاهش را تعیین کند و تماشاچی نباشد." بدین معنی که روشنفکر در اینجا، در تلاش دائمی برای مبارزه با کلیه عواملی است که مسخ مذهبی و مردمی و رکود نهضت را فراهم میآورند.
احسان شریعتی در یادداشت "تنهای ربذه"، سالیاد فقدان شریعتی را نه مجلس ختم بلکه "روز آغاز" میخواند و می نویسد: "اگر روزی جهل، خفقان و ضعف حاکم بر جامعه، چنین تقدیر کرده بود که پیشتازانی چند، در پیشاپیش نبرد بی پایان توحیدی برای در هم شکستن بتهای نظام شرک، ابراهیموار، تبر به دست گیرند، اینک تک تک ما یک ابراهیمایم و هر کداممان یک شریعتی!" همچنین نگارنده در یادداشت "نه بزرگ" بر این باور است که اولین کلمهی ایدئولوژی علوی را که دکتر شریعتی به ما میآموزاند، "تشیع نَه" است. (خدایا، مرا به اسلامِ آری و تشیع آری کافر گردان! – از نیایشهای دکتر)
در یادداشت "تعهد"، حسن حبیبی با عطف توجه به کلامِ "کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا"، بر این باور است که باید دربارهی کوشش و جهاد، و هم شهادت و مرگِ متعهدانه و نیز عاملانِ این حماسهها یعنی مجاهد و شهید، اندیشه کرد و این دو را با هم بررسی نمود. به زعم نگارنده اگر پیام شهید در بوتهی فراموشی نهاده شود تنها میتوان به گزارشگریِ حالِ شهید و زجرها و شکنجههایی که تحمل کرده است پرداخت. از دیگر سو، شهادت را هم نباید بدون توجه به شهید مورد نظر قرار داد چرا که مفهومِ ذهنی شهادت نیز در عمل و کار عینی و مشخص و ملموس و محسوس یک فرد یا یک دسته از افراد است که جنبهی عینی و واقعیت خارجی مییابد. "ترس از آزادی" یادداشت دیگری به قلم همین نویسنده است که در آن از مطالعه و شناخت اسلام راستین سخن میگوید و شریعتی را نماینده ی چنین اسلامی معرفی میکند. در فرازی دیگر، به رابطهی ستمگر و ستمکش پرداخته و اذعان میدارد که جهت نیل به آزادی، نه گفتن به "ترس از آزادی" و مبارزه و نبرد توأمان علیه موانعِ آزادی، باید در سرلوحه فعالیتهای یک جامعه قرار گیرد. این فعالیت جهت تحقق آزادی، یک عمل مبتنی بر عشق و محبت است.
ابوالحسن بنیصدر در یادداشت "در روش" اذعان میدارد که در سال 1963 با دکتر شریعتی چند روزی را بر سر اینکه "چه باید کرد؟" به گفتگو نشسته است. ماحصل این گفتگو از این قرار است که: اول، از رهبری سنتی که پاسدار بنیادهای فرهنگی است، کاری ساخته نیست. دوم، گروههای روشنفکری در جریان سلطهی همه جانبهی غرب پاسدار بنیادهایی هستند که سلطهگر ایجاد کرده است. اما، چه باید کرد؟ باید کوشید تا حرکت به بنیاد متصلب تبدیل نشود و پس از مدتی باز در "امامزاده" و "متولی" خلاصه نگردد. در یک کلام، یک انقلاب تمام عیار در اندیشه و عمل لازم است. نگارنده در یادداشت "در اخلاق" یکی از مشخصههای دوران را بحران اخلاق می داند. از خصایص این دوران، اصالت قدرت و "رسمیکردنِ انسان" به معنی قبولاندن و باوراندن زور به او، به مثابه تنها واقعیت اجتماعی بنیادی است که وجود دارد. ذیل بحران اخلاقی، قدرت به عنوان تنها عنصر بنیادی و تنها منبع تولید ارزش معرفی میگردد. به باور نگارنده، راهحل مسئلهی کنونی از خلال "بازگشت به خویشتن" می گذرد، اما بازگشت به کدام خویشتن؟ " ... "بازگشت به گذشتهگرایی نیست، بازگشت به کهنگی و ... نیست بلکه بازگشت به خویشتن بالفعل و موجود در نفس و وجدان جامعه است که میشود مثل یک ماده و منبعی از انرژی به وسیلهی روشنفکر بازشکافته و استخراج میشود." در یادداشت "در علم"، بنیصدر میکوشد تا چند مفهوم در نظر و عمل دکتر شریعتی را مورد ارزیابی و تدقیق قرار دهد. این سه مفهوم عبارتند از: "برداشتی دیگر از محل عمل و وظیفهی علم" / "انسان" / "توحید و ابعاد آن".
- حسین موسوی