«یادوارهی بیستمین سالگشت دکتر علی شریعتی»
این یادنامه با گفتارهایی پیرامون ماهیت تمدن غرب و برخورد ایرانیان با آن به کوشش حسینیه ارشاد و به مناسبت 20 اُمین سالیاد شهادت دکتر علی شریعتی منتشر گردید. گردآورندگان این یادنامهی 344 صفحهای، آقایان حسن یوسفی اشکوری، سعید درودی و علیرضا بختیاری میباشند. ایشان در مقدمهی یادنامه خاطرنشان میسازند که 3 سؤال محوری را با اساتید و صاحبنظران در میان گذاشتهاند: 1) غرب چگونه غرب شد و ماهیت تمدنِ غرب چیست؟ 2) برخورد نوگرایان ایرانی بویژه نوگرایان دینی با غرب چگونه بوده است؟ و3) شما چه ارزیابی نقادانهای نسبت به برخورد با غرب تا کنون دارید و چه چشمانداز یا رویکردی را پیشبینی یا پیشنهاد میکنید؟
مقالات منتشر شده در این یادنامه عبارتند از: "شریعتی و غرب؛ غرب یک ذهنیت یا یک واقعیت؟" نوشته علیرضا بختیاری، "صد سال سرگردانی در راه غربی شدن و تجدد مآبی" به قلم رضا داوری اردکانی، "فلسفهی ایرانی-اسلامی و فلسفهی غرب" که عنوان مصاحبهای است با غلامحسین دینانی، "غرب چگونه غرب شد؟ ما چگونه می توانیم شرقی بمانیم؟" به قلم تقی رحمانی، "شریعتی و پدیدهی غربستیزی حاکم بر جریان روشنفکری ایران" نوشتهی صادق زیباکلام، "ایرانیان و غرب" به قلم مرحوم مهندس سحابی، "لزوم تعریفی دوباره از غرب صنعتی" در مصاحبه با دکتر عظیمی، "نقدی بر غربگرایی و غربستیزی ایرانیان" به قلم موسی غنینژاد، "جهان بینی علمی در تمدن غرب" نوشتهی کامران فانی، "گفتاری در باب ماهیت تاریخی مغربزمین" به قلم مراد فرهاد پور، "شریعتی، پروتستانتیزم و رنسانس اسلامی" نوشته حسن یوسفی اشکوری و در نهایت، میزگرد "غرب چگونه غرب شد؟" با حضور آقایان اعوانی، غنی نژاد و یوسفی اشکوری. برخی از این یادداشتها را با هم مرور میکنیم.
علیرضا بختیاری در یادداشت شریعتی و غرب اذعان میدارد که شاید بتوان اصلیترین رهیافت و چه باید کرد شریعتی را در مورد شرق و غرب در این موضوع دانست که وی معتقد به "رابطهی باز" با غرب، بر اساس "اقتباس و انتخاب" و گرفتن "شیوه و متد" کار و پیشرفت است و نه تقلید و تجدد. به باور نگارنده شریعتی در رویکردش به مغربزمین، متد "غرب گزینشی" اتخاذ میکند. بنابراین شریعتی به "آموختن متد و بینش" باور دارد و اینکه شیوه ی کار اروپایی را بیاموزیم و کارش را درست و دقیق بشناسیم نه اینکه قضاوتهایش را واگو کنیم و یا بدان عمل نماییم.
رضا داوری اردکانی در یادداشت صد سال سرگردانی در راه غربی شدن بر آن است که هر کشوری برای توسعه نیاز به فهمی جدید و عالمی نوین دارد. عهدی که با عهد غربی مباینت تام دارد. به زعم او، بحرانی که در عالم کنونی وجود دارد، بحران غربی است. در این تفکر بشر به جایی رسیده است که دیگر هیچ امید و پناهی بیرون از خود ندارد و کشورهایی نیز که پا جای پای غرب نهادهاند، هر کدام به نوعی در دام مخمصهای گرفتار آمدهاند. لذا این وضع نمیتواند چندان ادامه یابد و بشر اگر نتواند راه تازهای بیابد، نابود میشود. نگارنده شرط تفکر را جهت پیدایی راهی جدید ضروری میداند زیرا این تفکر است که به ما میآموزد که در کجا و چه وقت، چه کاری باید انجام دهیم.
در گفتگوی فلسفهی ایرانی-اسلامی و فلسفه غرب، دینانی بر این نظر است که متفکران اسلامی که غالباً ایرانی بودند(مانند فارابی و ابن سینا) آثار افلاطون و ارسطو را که در دستگاه خلافت عباسی به وسیلهی مترجمان مشهور ترجمه شده بود، خواندند. معتزله نیز جریانی بود که آن آثار را خواند. انعکاس و عکسالعمل اندیشمندان اسلامی بسیار مثبت بود، یعنی حالت انفعالی در برابر فلسفه غرب ان زمان نداشتند. آنها به درستی مطالعه کرده و متناسب با شرایط محیط اسلامی خودشان با این نوع تفکر برخورد کردند. در نتیجه این تفکر گرچه ریشهی افلاطونی یا بیشتر ریشهی ارسطویی داشت، اما از صبغهی اسلامی نیز برخوردار بود و یک فکر اسلامی محسوب میشد. در نهایت، دینانی معتقد است که میراث فلسفه اسلامی میتواند با اتخاذ تفکر مستقل با فلسفهی غرب به گفتگو بنشیند.
تقی رحمانی در یادداشت غرب چگونه غرب شد؟ ما چگونه میتوانیم شرقی بمانیم؟، سیر تطور تاریخی مغربزمین را به طور کلی از چهار منظر مورد واکاوی قرار میدهد که عبارتند از: گرایش ذهنی و متدیک، گرایش عینی، گرایش ذهنی و عینی (پراکسیسی) و گرایش اسطورهای. نگارنده سپس به برخورد نوگرایان با غرب پرداخته و آن را به دو شیوه صورتبندی نموده است: اول، باور به غرب و تقلید از آن بدون توجه به شرایط و سنن و آداب و رسوم و باورهای جامعه خود که منادیان آن را ملکمخان و تقیزاده و ... میداند و دوم، الهام از غرب، با توجه به شرایط و سنن و آداب و رسوم و باورهای جامعهی خود که سید جمال، اقبال لاهوری، بازرگان و شریعتی را ذیل این گروه دوم قرار میدهد. به باور نگارنده، برخورد نوگرایان دینی با کل دستاورد مدرنیته برخوردی است الهامبخش و انتقادی. در نتیجه و به زعم نگارنده، این نوگرایی است که باید به عنوان عامل اندیشهورز و عامل تغییر و تحول به سمت یک مدرنیتهی شرقی، در میانهی میدان، ابتکار عمل را در دست بگیرد.
در یادداشت شریعتی و پدیدهی غربستیزی حاکم بر جریان روشنفکری ایران، زیباکلام تصریح میکند که حتی یک نگاه اجمالی و کلی به آنچه شریعتی در مورد غرب گفته و نوشته، کمتر جای تردید باقی میگذارد که شاید وی را نتوان شدیداً غربستیز دانست. اما او اولین و اصلیترین جنبهی غرب و شریعتی را که آن را با مجموعهی جریان غرب ستیزی مشترک میداند، نگرش فرضیههای توطئه نسبت به غرب معرفی میکند. برای طرفداران این دیگاه، هر تغییر و تحول تاریخی به نوعی در عملی شدن یکی از توطئههای غرب خلاصه میشود.
مراد فرهادپور در یادداشت گفتاری در باب ماهیت تاریخی مغربزمین و در دوبخش بههمپیوسته با عناوین 1)سرچشمهها: یونان و یهودیت و 2) مسیحیت، هلنیسم و بحران جهان باستان، معتقد است که آگاهی از حقایق تاریخی و تحلیلها و تفاسیر مختلف از آنها، شرط ضروری و گام نخست تلاش برای شناخت غرب است. از منظر وی، فهم دیگری(و در اینجا غرب به مثابه دیگریِ شرق)، شرط ضروری و همبستهی فهمِ نفس است. تاریخ نیز مزرعه یا عرصهی ظهور و رشد این فهم متقابل است، شاید به این دلیل که در تاریخ، خود و دیگری به راستی یکی میشوند. به عبارتی، فهم دیگری، فهم گذشته و فهم نفس(خویشتن)، اجزای جداییناپذیر هرگونه تجربه و شعور تاریخیاند.
- حسین موسوی