در طول انقلاب یزرگ اسلامی، و در حرکتهای مهم و تظاهرات تعیین کننده آن زمان، جدای از تصویر امام خمینی (ره) که در همهی راهپیماییها وجود داشت، عکس 3 تن ازبزرگان میهن نمود چشمگیری داشت؛ استاد مطهری، دکترشریعتی و مصدق.
پس از انقلاب نیز آثار نوشتاری و غیر نوشتاری و همچنین آثار مرتبط با این سه تن جزء پرفروشترین کتابهای نمایشگاهها و کتابفروشیها و. . بود، اما متاسفانه به مرور و به شکل برنامه ریزی شده، هر اثری که حتی ردی از نام وی را داشت، برچیده شد.
درکتابها و آموزههای تمام مقاطع تحصیلی و دانشگاهها کمتر نشانی از شریعتی یافت میشد. حتی در سال روز بزرگداشت مقام معلم، با وجودی که همهی انقلابیها در ابتدای انقلاب معتقد بودند که بدون شک وی معلم انقلاب بوده و نقش بنیادینی را در علاقه مند ساختن جوانان و دانشجویان اواخر دههی پنجاه به دین آن هم دین انقلابی و حساس به درد مردم داشته و واژه هایی همچون امام و امت و تعریف آن بر اساس قرآن و جامعه شناسی روز، به وسیله ایشان مورد واکاوی و در معرض افکار عمومی قرار گرفت، هیچ گاه به طور رسمی از ایشان، حتی به عنوان یک معلم یا استاد ساده، نه تنها تجلیل نگردید بلکه حتی نامی هم برده نشد.
عدم معرفی شریعتی، خیانتی بزرگ به نسل جوان بعد از انقلاب
شاید در کوتاه مدت برنامه ریزان پروژه حذف شریعتی از جامعه، بر خود احسنت گفته که طی یک نسل تقریبا دیگر نسل جوان نمیدانست شریعتی کیست؟ ولی نمیدانستند با این کار خود، نه تنها تیشه بر ریشه نسل جوان زده، و خیانتی بزرگ در حق وی روا داشته اند، بلکه در حرکتی تدریجی پایههای بقای خود را نیز سست میکنند. چرا که شریعتی، نسل امروز کشورمان و به بیانی دقیقتر، جامعهی هموطن خودش را به خوبی شناخته بود، آن قدر خوب اوضاع را تحلیل کرده که گویی هم اینک هم، زنده است و مشکلات این نسل را هم، مشاهده کرده و بر اساس آن، برایش درمان مینویسد.
قشرجوان، اصولا در هر دوره ای، قبل از اینکه به علم یا فلسفه یا هر فضیلت دیگری روی بیاورد، در پی آن است که ببیند چه شخص یا گروهی نیازها و احساسات و روحیاتش را درک میکند و درونیترین و پیچیدهترین لایههای روحش را شناخته، شکستها و کامیابی هایش را به رسمیت میشناسد سپس با وی هم ذات پنداری کرده، به سخنش گوش داده و در صورت تمایل پیروی مینماید.
در میان اندیشمندان دینی و غیردینی پیش از انقلاب، علما و روشنفکران زیادی بودند که دلسوزانه قدم پیش گذاشته تا شرایط موجود را بهبود بخشند ولی تنها شریعتی بود، که موشکافانه نه تنها دردها و نیاز روز جوان دوره خود، بلکه جامعهی خود را شناخت و صادقانه آسیبها و زخمهای موجود را به همراه درمان آن، ارائه داد و بیش از همه مورد اقبال قشر روشنفکر قرار گرفت.
جوانان با خواندن یا شنیدن آثار شریعتی، حال شان خوب میشد، یاس آنان به امید تبدیل میشد. زیرا عملا در مییافتند فریاد رسی رسیده است، که نه تنها حالشان را میفهمد بلکه به حالی نیکو تغییر میدهد، برای همهی هیجانات، احساسها و نیازهای معنوی خود، پاسخی درست و مطابق با نوع خلقت خود مییافتند.
ادعای گمراهی جوانان با مطالعهی آثار شریعتی
گروهی به شکل غیر رسمی و با شاهد آوردن از بزرگان و علمای مطرح دینی، مدعی شدند که شریعتی تنها دارای هنر فن بیان بوده و هیچ گونه اطلاعات دینی نداشته است. هرچند که اظهارات این گروه ظاهرا غیر رسمی بود ولی در واقع و در عمل مشاهده شد که دقیقا حرف دلتریبون داران رسمی است، زیرا در سکوت و بدون هیچ توضیحی به جامعهی مشتاق، پروژه حذف شریعتی را به اجرا در آوردند.
اگر واقعا بیان درست از آن شماست، چرا جامعهی پیش و بعد از انقلاب بیشترین استقبال را از شریعتی کرد؟ حال که شریعتی وجود ندارد و به حول وقوه الهی هیچ اسمی هم از شریعتی نمیبرید و همهیتریبونهای فرهنگی و غیر فرهنگی و بودجههای عظیم، که ظاهرا جهت هدایت نسل جوان در نظر گرفته شده است در اختیار شماست، چرا قادر به جذب این سرمایه بزرگ نیستید و هر روز شاهد سقوط هر چه بیشتر این نسل سرگشته هستیم؟
شریعتی، مقداد و ابوذر و سمیهها را، در دل حکومت زور و فساد تحویل جامعه داده است، ولی متاسفانه در حال حاضر هر روز شاهد بروز ورشد گروه یا افرادی از جوانان، حتی در سنین پایین هستیم که با عنوان زورگیر و با نامهای مثلا "گروه کرکسهای خون خوار" یا "گرگهای درنده" و... در سطح اجتماع میباشیم.
کمی منصف باشیم،تربیت شدگان شریعتی چه کسانی هستند؟ وتربیت شدگان شما که مدعی گمراهی شریعتی هستید چه کسانی اند؟
با وجود همهی بیمهری ها، چرا شریعتی باز هم ماند؟
احتمالا ایده پردازان "حذف شریعتی از زندگی نسل جوان"، در خواب خود هم نمیدیدند، با وجود بیمهریهای زیادی که در حق وی کرده و گاه حتی بیانصافی و ظلم در حق ایشان روا میداشتند، تا جایی که تقریبا مانع هرتریبونی برای معرفی وی میشدند، با حضور و ظهور اولین تکنولوژی ارتباط، که به راحتی پیامهای نوشتاری را، همان لحظه مبادله میکرد، یعنی مسیج، نوشتههای شریعتی جزء اولین متنهای معنادار و پرطرفداری بودند که به سرعت مبادله میشدند، بدون آن که هزینههای هنگفت دولتی جهت تبلیغ این کار، پشت این قضیه باشد.
با گسترش عصر ارتباطات و شروع به کار شبکههای مجازی، باز این شریعتی و افکار وگفتههای وی بودند که حال نسل جوان را خوب میکرد.
دلیل ماندگاری شریعتی، آن حس خوب و ناب و انرژی سرشار و مثبتی بود که در سراسر کلام وی موج میزد و حکایت از مسئولیت بزرگ و دلسوزی فراوان وی برای جوانان و مردم سرزمینش است.
نکتهی قابل تامل این است که در میان این پیام هایی که بین مردم به سرعت پخش میشد، اصولا نامی از اشخاصی که به وسیله متولیان فرهنگ کشور به شدت تبلیغ میگردید و هزینههای بسیاری به پایش صرف میشد، نبود.
حذف کنندگان شریعتی، به ضرر خود عمل نمودند
اولین علت این است که با این عمل خود باعث شدند، دقیقا برعکس آنچه آنان در ذهن خود داشتند، قشر جوان و تحصیل کرده دقیقا به آنچه آنان تبلیغ میکنند بیتوجه شوند واین موضوع به خوبی در ارتباطات مردمی و پیامهای آنان پیداست، درحالی که کسانی که آنان برای تبلیغ روی آنها تمرکز کرده بودند نه تنها انسانهای متوسطی نبودند بلکه اشخاص شایستهای بودند.
این یک عکس العمل طبیعی است، که جامعه همیشه در برابر آنچه از پیش برایش تصمیم گرفتهاند مقاومت کرده، خصوصا زمانی که طی این جریان، افراد بسیار مفیدی، غیرمنصفانه، از صحنه حضور اجتماعی کنار گذاشته شده باشند.
دومین علت اینست که با این جریانی که این طیف ایجاد کرد، قشر جوان گویی یک دلسوز واقعی که همانند یک روان شناس تمامی دردهایش را شناسایی کرده و متناسب با آن راه حلهای عملی و واقعی را ارائه میکرد، از دست داد. به مرور نشانههای افسردگی، بحران هویت و عدم سر زندگی در این نسل هویدا شد. دردهایی که سالیان زیادی دکتر شریعتی مسئولانه آنها را تحلیل کرده و برای آن راه حل ارائه کرده بود.
گویی برخی از آنان راضیتر بودند که جوان با اعتیاد و سایر نابه سامانیها درگیر باشد ولی نامی از شریعتی به میان نباشد، زیرا با وجودی که میدانستند حرفهای شریعتی چقدر در بهبود حال جوانان موثر است، حتی در لحظات سقوط جوانان هم حاضر به این اعتراف و یا بیان این نکته نبودند که این جوان با شریعتی قدری حالش بهتر میشود.
با این اوصاف، حذف شریعتی به نوعی حذف نسل جوان نیز بود. در هر جامعهای از دست دادن یا کاستن تمایل جوانان جامعه، که موتور محرکه اجتماع هستند، نسبت به برنامههای سیاست گذاران کلان کشور، شکست بزرگی محسوب میشود، که این عدم تمایل نسبت مستقیم با آن سیاست حذف و اصرار دارد. کاری که متاسفانه هنوز اهمیت آن نادیده گرفته میشود.
شریعتی، معلمی که نسخه شفابخش نسل جوان است
گرچه آب رفته، به سختی به جوی باز خواهد گشت، ولی حداقل باید برای نسل حاضر کاری کرد. نسل جوانی که احتمالا با مفهوم هایی چون مسئولیت، کمک به هم نوع، هویت و... اگر نگوییم بیگانه، به شدت دور است.
شریعتی است که ابراهیم وار برمی آشوبد و مسئولانه و دردمند، جوان را با عمق احساسش، با شکست ها، گریهها و بغضهای تنهاییش همراه شده زوایای زیبای وجود و شکوه بودنش و عظمت جانشین خداوند بودنش را گاه زمزمه میکند و گاه فریاد بر میآورد، همچون انقلابی که در اواخر دههی پنجاه، در درون دانشجویان و جوانان عصر خود پدید آورد و ابوذرها، سمیهها و میثمهای فراوانی را به ظهور رساند.
در این برههی تاریخی، بیاغراق همه به نوعی برای نسکین آلام روحی ویادآوری عظمت جانشین خداوند بودنمان، به وی به شدت نیازمندیم
- فرخنده قربانی مقدم (معلم و عضو شورای نویسندگان سخن معلم)